اولویت نیکی به مادر

متن مرتبط با «پدر» در سایت اولویت نیکی به مادر نوشته شده است

پدر دلسوز

  • پدرم هر وقت که وارد اتاقم می ‌شد می ‌دید که گروپ یا پکه  اتاق روشن است و من در بیرونم به من می ‌گفت چرا خاموشش نمی‌ کنی و انرژی را هدر می ‌‌دهی.وقتی داخل حمام می ‌شد و می ‌دید آب شیردهن چک‌ چک می ‌چکد، با صدای بلند فریاد می ‌زد: چرا قبل از برآمدن، شیردهن را خوب نمی ‌بندی و آب را هدر می ‌کنی. همیشه انتقاد می‌ کرد و به منفی‌ بافی متهمم می ‌کرد.  بزرگ و کوچک خانواده در امان نبودند؛ حتا زمانی که بیمار هم بود رها کردنی نبود تا روزی که منتظرش بودم فرارسید و در جایی، کاری پیدا کردم.امروز قرار است در یکی از ادارات برای کار مصاحبه داشته باشم. اگر قبول شدم این خانه‌ کسل ‌کننده را برای همیشه ترک می ‌کنم تا از پدرم و حرف‌هایش برای همیش راحت شوم.صبح وقت ازخواب بیدار شدم، پس از وضو و ادای نماز؛ بهترین لباسم را پوشیدم و رفتم بیرون. با دستم گرد و خاک را از روی پیراهنم دور می ‌کردم که پدرم لبخند زنان به سویم آمد. با وجود این که چشم ‌هایش ضعیف بود و چملکی چهره ‌اش هم گواهی خزان را می‌ داد، برایم یک مقدار پول داد و گفت: مثبت ‌اندیش باش و به خودت باور داشته باش؛ از هیچ سوالی تنت نلرزد!نصیحتش را با اکراه قبول کردم و لبخندی زدم. در دلم می گفتم که در بهترین روزهای زندگی‌ام نیز از نصیحت کردن دست بردار نیست؛ مثل اینکه این لحظات شیرین را میخواهد زهرمارکند.از خانه به سرعت بیرون شدم و یک موتر را کرایه کردم و به سوی آن اداره رفتم.زمانی‌ که به در ورودی رسیدم، خیلی تعجب کردم. هیچ محافظ و نگهبانی وجود نداشت؛ فقط چند لوحه راهنما نصب کرده بودند.به محض ورودم متوجه شدم که دستگیر دروازه از جایش کنده شده و اگر کسی به آن بخورد می ‌شکند. به یاد پند آخر پدرم افتادم که همه چیز را مثبت ببین.فوراً دستگیر را, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها