داستان هدهد و درخت

ساخت وبلاگ

هدهد و درخت

یک داستان کوتاه

نوشته: احمد پناهنده

درختان وقتی فرسوده می شوند، زیر پوست آنها حشراتی تولید و جمع می شوند که نه تنها پوست را از بین می برند بلکه بدنه درخت را هم از رطوبت تهی می کنند و می میرانند.

هدهد هم، غذایش در کنار دانه های گیاهی، همین حشرات جمع شده در زیر پوست مُرده درختان است. بنابراین اگر خوب ببینیم، هدهد و درخت به هم وابسته هستند. به این معنی که درختان از خود حرکتی مثل پرنده ندارند که بتوانند از خود دفاع کنند.

هرچند قدرت ترمیم زخمِ وارد شده برپوست و تنه و شاخه های شان را دارند، اما وقتی حشرات، راه تغذیۀ پوست درخت را از داخل می بندند، دیگر کاری از دست او ساخته نیست و باید با چشمِ نگران و دردآلود، ازبین رفتن پوست و تنه اش را با درد و شکنجه شاهد باشد.

در اینجا است که هدهد به فریاد درخت می رسد.

زیرا هدهد ها با درک قوی ای که دارند، در جنگل ها پرواز می کنند تا درختانی را پیدا کنند که پوست شان خشک شده باشد.

وقتی چنین درختانی را پیدا می کنند، به سویش پرمی گشایند و با پنجه های پای شان، روی تنه درخت می نشینند و دُم محکم شان را ستون قرار می دهند تا هنگام نول زدن ممتد و طولانی، تعادل شان به هم نخورد.

در واقع هدهد ها هرچند برای بقا و تغذیه شان به پوست خشکیده درخت نول می زنند تا با شکستن آن، حشرات جمع شده در زیر پوست را با زبان بلند و نولِ تیز شان بخورند.

اما بطور برنامه ریزی شده و نیز جبر طبیعی، خدمت بزرگی به درخت و طول عمر و سرپا ماندنش می کند. زیرا اگر هدهد نباشد، حشرات با خوردنِ تنه درخت، درخت را می میرانند.

این وابستگی هدهد و درخت به قدری چشم گیر است که هدهد ها لانه شان را در تنه درخت درست می کنند تا بتوانند ادامه نسل بدهند و از درختان جنگل به سهم خود حفاظت کنند.

ولی سوراخ کردن تنه درخت ابتدا برای درخت خوشایند و مطبوع نیست بلکه هم سر و صدا دارد که آسایشش را به هم می زند و هم زخمی که در اثر نول زدن هدهد در بدنش ایجاد می شود، درد می کشد.

پس در حالی که هدهد برای لانه سازی به تنه درخت نول می زند، درخت در یک حرکت اعتراضی در گوشش فریاد می کشد که چرا آسایش مرا بهم می زنی و تنم را زخمی می کنی؟

مگر نمی فهمی که درد می کشم؟

هدهد هم در پاسخ می گوید، البته که می دانم و می فهمم که لانه ساختن در بدن تو برایت دردناک است اما چه کنم که این بارِ مسئولیت بر دوش من گذاشته شده است تا از تو حفاظت کنم.

درخت می گوید آیا می دانی من چقدر عمر می کنم؟

هدهد گفت: بلی

درخت گفت تو چقدر عمر می کنی؟

هدهد گفت یک الی دو سال

درخت گفت، پس تو چگونه می توانی از من که شاید بیش از هزار سال عمر می کنم، حفاظت کنی؟ هدهد گفت با همین لانه درست کردن ها در بدن تو.

یعنی وقتی برای زمستانم در بدن تو لانه درست می کنم، همراه تو به خواب زمستانی فرو می روم و در بهار با تو بیدار می شوم.

تو سبز می شوی برگ می دهی و به جنگل و طبیعت طراوت می بخشی، من هم در این طراوت ایجاد شده توسط تو، جفتی پیدا می کنم و با هم به خانه بخت می رویم و‌ چوچه دار می شویم و این چوچه ها در طی نسل های متوالی از تو حفاظت می کنند.

درخت که این منطق خردمندانۀ هدهد را شنید، به او آفرین گفت و از او خواست که به بچه هایش بگوید، وقتی تابستان می آید، تن او را پاک کنند، چون تابستان ها باران کم می آید و من پاک نمی شوم.

از این جهت حشرات موذی در زیر پوست من جمع می شوند و باعث اذیت و آزارم می شوند.

پس خوشحالم از اینکه تو با من دوست شدی و در تنه من لانه درست می کنی تا نسلت ادامه پیدا کند.

این را گفت و با هم به خواب زمستانی فرو رفتند تا در بهاری که در راه است، چشمان شان را باهم باز کنند.

+ نوشته شده در سه شنبه یکم اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱:۵۸ ب.ظ توسط مصطفی اورهان  | 

اولویت نیکی به مادر...
ما را در سایت اولویت نیکی به مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mstafa بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 4:34